شطر

وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِن رَّبِّکَ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ / بقره 149

شطر

وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِن رَّبِّکَ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ / بقره 149

شطر

۱ مطلب با موضوع «اشخاص :: آیت الله خامنه ای» ثبت شده است

مجاهدت فرهنگی باید از قم شروع شود

يكشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۳۰ ق.ظ

ای کاش کارت ویژه ای داشتم و می توانستم همراه ویژه رهبری باشم. مثل گروه ادبیات و هنر دفتر آقا که همراه او می آیند. شاید اگر آنجا بودم زاویه دید بهتری داشتم و می توانستم اشراف داشته باشم و بنویسم. قدم زنان و در حال فکر به ایستگاه تاکسی رسیدم. سوار شدم . چند دقیقه ای از حرکتمان گذشته بود که مسافر دیگری که کنار راننده نشسته بود پرسید:"مسیرت به حرم می خوره؟" راننده جواب داد " کجای کاری ؟! دیشب تموم راههای منتهی به حرم رو بستند. چارمردون ، ارم ، 19 دی ، صفاییه ، تازه میدان مطهری . من از ساعت 4 صبح تا حالا تو خیابونام". مسافر پرسید: "میدان مطهری دیگه چرا؟" راننده جواب داد: " امام از سمت هفتاد و دو تن میان و بعد باجک و بعد میدان مطهری و میروند حرم". با شنیدن کلمه امام فکرم مشغول شد. گویا ابتدای انقلاب است و قرار است که امام بعد از بازگشتشان از تبعید به قم بیایند؛ البته سن من به آن دوران نمی رسد ولی برای کاری تصاویر آرشیوی سفر امام به قم را  تدوین کردم. شاهد صحنه های با شکوهی بوده ام که لذت دیدنش را هنوز هم حس می کنم. به میدان صفاییه رسیدیم. وقتی پیاده شدم به دوستانی که قرار بود با هم باشیم تماس گرفتم جواب ندادند. تنها به سمت حرم راه افتادم. ساعت 6 صبح است و اعلام کرده اند آقا ساعت 8 به میدان جهاد می آیند.

از جلوی دفتر رهبر در صفاییه عبور می کنم. جدولهای بتونی برای حفاظت جلوی دفتر گذاشته اند. نیروهای حفاظت هم هستند.

از دم یک نانوایی که می گذرم ، پلاکاردی توجهم را به خود جلب می کند؛" به یمن سفر مقام معظم رهبری ، پخت ظهر امروز نانوایی رایگان است.

به خیابان ارم  میرسم . تصور چنین جمعیتی را آنهم در 6 صبح ندارم. پدری دست فرزند 3 ساله اش را گرفته و مادری با کالسکه نوزادش را با خود آورده است. با خود می گویم چگونه می خواهد بین این همه جمعیت فرزندش را نگه دارد. جوانهایی را دیدم که با لباس یک شکل به سمت حرم میروند و با هم سرودی را تمرین می کردند. دانشجویانی را دیدم با تی شرتهای سفید رنگ که عکس رهبر را روی آن چاپ کرده بودند. عده ای هم لای جمعیت عکس و پوستر آقا پخش می کردند. پدر شهیدی را دیدم که تابلویی را در دست گرفته بود ؛ دقت کردم دیدم یک طرف عکس آقاست و طرف دیگرش عکس پسر شهیدش. پدری را دیدم که تابلویی را بر روی دست گرفته بود که در گوشه آن نوشته بود " تبلور غدیر خم را در "غدیر قم" به نمایش خواهیم گذاشت". خودش این مطلب را نوشته و بر آن چسبانده بود.

میدان آستانه یک شبه شکل عوض کرده بود. با کانتینرهای بزرگ که روی هم قرار گرفته بودند، تمام اطراف میدان آستانه را مسدود کردند. یک محیط بسیار وسیع. برخلاف دفعه پیش، یعنی سال 79 که رهبر به قم آمدند و در صحن آینه حرم مطهر سخنرانی کردند. این بار تدبیر خوبی انجام گرفته بود . وسعت میدان آستانه چند برابر صحن آینه است و جمعیت بیشتری می توانند حضور داشته باشند. ورودی هایی برای برادران و خواهران تعبیه کرده بودند. دم ورودی ها با بلندگوی دستی اعلام می کردند گوشی همراه ، کیف ، اشیا نوک تیز را تحویل دهید.

ساعت 7 به چهار راه بازار رسیدم. ابتدای خیابان 19 دی . تمام راهها را با داربست مسدود کردند. جمعیت که نتوانسته بود از آن بگذرد و خود را به میدان جهاد برساند ،در همین چهارراه بازار مانده بودند. در بین جمعیت یکی از دوستان را دیدم. سلام و علیکی کردیم  . از او پرسیدم : فکر کنم با این همه جمعیت و عرض کم خیابان عده ای زیر دست و پا له شوند. بهتر بود مسیر را جایی مثل 45 متری عمار یاسر قرار می دادند. گفت: فکر کنم به خاطرنقش تاریخی این خیابان در انقلاب و اینکه کوتاه بودن ساختمانها برای حفاظت بهتراست، اینجا را انتخاب کردند.

متوجه دو روحانی شدم که یکی از آنها محاسن سفیدی داشت و به لهجه مشهدی برای دیگری نقل می کرد" یادم می آید، روزی که امام تشریف فرما شدند من درحالی که فرزند کوچکم را در بغل داشتم در گوشه ای از خیابان ایستاده بودم. یادم نمی رود که شور و هیجانی بر مردم حاکم بود؛ طوری که وقتی ماشین حامل امام به نزدیکی ما رسید، مردم آنقدر فشار آوردند که من فقط توانستم کودکم را نجات دهم."

سه طلبه جوان دیگر هم کنار ما ایستاده بودند. یکی از آنها که موهای بور داشت گفت: "سال 74 که آقا به قم تشریف آوردند، دیدار چهره به چهره با مردم داشتند و مردم ساعت ها در صف طولانی ایستاده بودند تا آقا را ببینند".دیگری از او پرسید: "تو هم بودی یا نه؟"گفت : "نه؛ آن زمان دیدار چهره به چهره با رهبر برای دومین بار در قم انجام شده بود . استان قبلی بندرعباس بود. برای همین بازار شبهه داغ بود. این که دست بوسی یعنی چه؟! مگر ایشان امام معصوم است که دستش را بوسید. بعد خود آن طلبه ادامه داد که معنی ولایت را نفهمیدند". به ادامه صحبت هایشان گوش نکردم. توجه من به شوخی یک عده بسیجی جلب شد. بالای اتوبوسی که با آن یک سمت را مسدود کردند و ما پشتش ایستاده بودیم ،تصویر بردار ها جا گرفته بودند. یک بسیجی دوستانش را سرکار می گذاشت، در آخر هم به آنها می گفت ناراحت نشوید و با اشاره به دوبینهای تصویربرداری می گفت شما در مقابل دوربین مخفی قرار دارید.

هوا آرام آرام گرمتر می شد و بیشترین چیزی که مردم را آذار می داد تشنگی بود. جلوی درب مسجد امام حسن( علیه السلام )، یک ایستگاه صلواتی به مردم آب معدنی می داد و مردم تشنه برای گرفتن آن تقلای بسیار می کردند. گویا زدن چند ایستگاه صلواتی برای رساندن آب به مردم در دستور کار مسئولین استقبال قرار نگرفته بود.

هر از چندی شایع می کردند که آمدند و جمعیت ناخودآگاه به داربست فشار می آوردند. چندین پیرمرد آخر از کوره در رفتند و از لای جمعیت با داد و فریاد بیرون آمدند. بعد از ساعت نه ونیم ، بازار شایعات دقیقه به دقیقه افزایش پیدا می کرد. عده ای از بچه ها از اتوبوس بالا رفتند تا شاید بتوانند راحت تر ببینند اما چند دقیقه بعد با داد و فریاد راننده اتوبوس از آنجا پایین آمدند یکی از آنها درحالی که می خندید گفت: "صبر کنید وقتی آقا آمد، دیگر حواسش نیست ؛آن زمان بالا خواهیم رفت".

ساعت ده به دوست تصویربردارم که در میدان جهاد بود زنگ زدم. گفت: "آقا نیم ساعتی است که به میدان جهاد رسیده است اما جمعیت آنقدر زیاد است که ماشین حامل ایشان ابتدا خیابان نوزده دی متوقف شده است .مردم جدول های بتونی کنار خیابان را انداخته و شکسته اند و گویا چندین نفر هم زخمی شده اند".

حواسم به تصویربردارها و عکاس های بالای اتوبوس بود که گارد گرفته بودند. فهمیدم تا لحظاتی دیگر می رسند. در یک آن نفهمیدم چه شد و جمعیت مرا با خود برد. فقط توانستم از بین جمعیت سقف ماشین حامل آقا را ببینم. در بین جمعیت هم باید ببینی، هم باید هل بدهی تا له نشوی ، هم باید مواظب باشی تا کسی را له نکنی. مانند مغناطیسی ماشین حامل رهبر تمام جمعیت را جذب خود کرد. وقتی توانستم از بین جمعیت به سلامت بیرون بیایم همان بچه را دیدم که از اتوبوس بالا رفتند و راحت و بی دغدغه آقا را می بینند. به زرنگیشان غبطه خوردم.

ماشین حامل آقا دور شد و جمعیت به سمت میدان آستانه حرکت کرد. گفتند باید تلفن همراهتان را تحویل دهید. آنقدر شلوغ بود که نتوانستم تحویل دهم. خدا به ما رحم کرد. مسئول حفاظت گفت گوشیها را خاموش کنید و به داخل بروید. داخل میدان آستانه هم کافی بود که خود را به دست جمعیت بسپاری تا هر جا که می خواهند ببرندت. کنارم جوانی ایستاده بود و می خندید. گفتم چه شده؟ گفت کفشهایم از پایم درآمده و معلوم نیست که کجا افتاده ولی گفت: فدای آقا.

نقاره های حرم شروع به نواختن کردند که این خود نوید حضور آقا بود. وقتی به جایگاه تشریف آوردند مردم هر کدام شعاری می دادند. توجهم به فردی جلب شد که به طرز وحشتناکی داد می کشید. چیز مفهومی نمی گفت. زور می زد تا صدایش را بلند کند. مات و مبهوتش شدم. جمعیت با بسم الله آقا آرام گرفت . موقع نشستن مردم متوجه شدم که او کر ولال است.

"قم شهرعلم و جهاد و بصیرت است" و این اولین جمله ای بود که در مورد قم فرمودند؛ سپس برای این گفته  خود شاهد از تاریخ آوردند." جالب است که پیدایش شهر قم هم ناشى بود از یک حرکت جهادى و توأم با بصیرت. یعنى خاندان اشعریون که آمدند این منطقه را محل سکونت خودشان قرار دادند، در واقع اینجا را پایگاهى کردند براى نشر معارف اهل‌بیت (علیهم‌السّلام)؛ یک مجاهدت فرهنگى را در اینجا شروع کردند. اشعریون قبل از آنکه به قم بیایند، جهاد در میدان نبرد هم انجام داده بودند؛ جهاد نظامى هم کرده بودند؛ بزرگِ اشعریون در رکاب جناب زیدبن‌على (علیهماالسّلام) مبارزه کرده بود؛ لذا بود که حجاج‌بن‌یوسف بر اینها خشم گرفت و اینها مجبور شدند بیایند و این منطقه را با تلاش خود، با بصیرت خود، با دانش خود، منطقه‌ى علم قرار بدهند. همین هم موجب شد که حضرت فاطمه‌ى معصومه (سلام اللَّه علیها) وقتى به این ناحیه رسیدند، اظهار تمایل کردند که به قم بیایند؛ به خاطرِ بودن همین بزرگان اشعریون. آنها رفتند از حضرت استقبال کردند، حضرت را به این شهر آوردند و این بارگاه نورانى از آن روز و از بعد از وفات این بزرگوار در این شهر نورافشانى میکند. مردم قم که پدید آورنده‌ى این حرکت عظیم فرهنگى بودند، از آن روز پایگاه معارف اهل‌بیت را در این شهر تشکیل دادند و صدها عالم، محدث، مفسر و مبیّن احکام اسلامى و قرآنى را به شرق و غرب دنیاى اسلام فرستادند. از قم، علم به اقصاى خراسان و اقصاى عراق و شامات رفت. این، بصیرت آن روزِ مردم قم است؛ که پیدایش قم بر اساس جهاد و بصیرت شد."

 

بعد از سخنرانی به سرعت به خانه آمدم تا تصاویر استقبال را از تلویزیون ببینم . موج عظیم جمعیت در این استقبال با شکوه، نشان از روزی داشت که امام در سال 1357 بعد از سفری پانزده ساله به قم آمدند.با خودم گفتم اگرچه کارت ویژه نداشتم اما توانستم احساس آنهایی را بچشم که دوستدار واقعی رهبرند و دل در گرو او دارند. توانستم شاهد بذر امیدی باشم که رهبر با آمدنش در جان دوستداران انقلاب کاشته است. شاهد شکوه روزی باشم که در تاریخ قم ثبت خواهد شد.