شطر

وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِن رَّبِّکَ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ / بقره 149

شطر

وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِن رَّبِّکَ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ / بقره 149

شطر

۱ مطلب با موضوع «تک نگاری :: راهیان نور» ثبت شده است

پرده نقاله خوانی

شنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۳، ۰۱:۵۹ ب.ظ

1.اسفند ماه 1382؛ مزار شهدای هویزه

در صبح یک روز بهاری، شلوغی یکی از دالان های اطراف مزار توجه را به خود جلب می کند. عده ای از زائرین در آن جمع شده و به گفته های دانشجوئی گوش می دهند ؛ دانشجو با چوبی،  نقشه ای را که به "پرده ی نقاله خوانی" می ماند نشان می دهد:«اینجا مزار هویزه است که شهر هویزه در شرق آن و سوسنگرد وحمیدیه در غرب آن قرار دارند.» پس از شرح موقعیت منطقه و مختصری از عملیات می گوید:« پاسداران سپاه هویزه و دانشجویان پیرو خط امام به فرماندهی شهید حسین علم الهدی در عملیات هویزه حضور داشته اند و پس از دو روز مقاومت جانانه در مقابل دشمن، مظلومانه به شهادت می رسند.ِ» سپس به نقل گفته ای از یاران شهید علم الهدی اشاره می کند: «این عده محدود که به واسطه ی کارشکنی های بنی صدر امکانات محدودی در اختیار داشتند با شش دستگاه آرپی جی و تعدادی اسلحه در مقابل صدها دستگاه تانک دشمن ایستاده اند وبه شهادت رسیدند. از سفاکی دشمن همین بس که بعد از شهادت آنها با تانک بر بدن های آنها رفته اند و پیکر ایشان زیر شنی تانک از بین رفت.»داستان مقاومت وشجاعت آنان را چنان با شور وهیجان بیان می کند که مخاطبان را سرشوق می آورد؛ گویی در آن فضا بوده و آنها را لمس کرده است. سن دانشجو اقتضای این امر را ندارد و همه می دانند که او در زمان جنگ کودکی بیش نبوده است با این حال مخاطبان تا آخرین حرف های او را می شنوند.پس از رفتن این عده از مخاطبان عده ای دیگر می آیند و دانشجو پرده ی نقالی خود را دوباره می گشاید...

2.سال 1367

دفتر جنگ بسته شد و آنانی که که سالها در جنگ زندگی کرده بودند و جنگ برایشان در رأس امور قرار داشت، به شهری بازمی گشتند که بسیاری از ساکنان آن مفهوم جنگ و جبهه را درک نکرده بودند؛ آمدند در حالیکه هزاران هزار خاطره در کوله پشتی خود داشتند. عده کمی از آنان در امر سازندگی سهیم شدند . عده ای دیگر نیز که در زمان جنگ، حوزه و دانشگاه، کارگاه و مزرعه های کشاورزی را رها کرده و به جبهه ها رفتند، بعد از آن هم به همانجا برگشتند؛ اما در این میان بودند عده ای که هنوز عقب ماندن از قافله در گوشه ای از قلبشان باقی مانده و نمی دانستند چه کنند! زمان می گذشت و اینان کم کم در پیچ و تاب زندگیها فراموش می شدند. در شهر اقتصاد باز و سرمایه داری آرام آرام گم شدند.  عده ای به تفحص شهدا دل سپردند ومشغول یافتن پیکرهای دوستانشان شدند و عده ای دیگر جبهه را در عرصه ای دیگر یافتند وبه فعالیت های فرهنگی مشغول شدند.

در همان سالها بود که زمزمه ای به گوش رسید؛آنانکه از دوران دفاع مقدس وظیفه ای را بر دوش خود احساس می کنند، عده ای را با خود به مناطق عملیاتی جنوب برده و خاطرات آن روزها را باز می گویند؛ در ابتدا این امر همگانی نشده و تعداد سفرها نیز محدود بود.این کاروانها بعدها "راهیان نور" نام گرفت.

3.خرداد 1376

دوران جدیدی در ایران رقم می خورد و رفته رفته ارزش ها در پس گفتمان های به اصطلاح سیاسی "دولت اصلاحات" در حال رنگ باختن است. تا جائیکه حتی هشت سال دفاع مقدس به سخره گرفته می شود وشبهات زیادی به اذهان جامعه القا می شود؛ تعداد زیادی از یاران خمینی عزلت نشینی اختیار می کنند.عده ای دیگر ضرورت را در آن می بینند تا بر تعداد سفرهای راهیان نور بیفزایند تا شاید پادزهری برای فضای مسموم جامعه باشد.

فروردین 1378 را می توان نقطه اوج حرکت راهیان نور دانست؛ زمانی که فریادگران اصلاحات، "ارتجاع" را در  دستور کار خود قرار داده و قصد برگزاری جشنی در "تخت جمشید" گرفتند. در مقابل آیت الله خامنه ای در روز هشتم فروردین ماه به "شلمچه" رفته در جمع راهیان نور متذکر می شود:

«امروز شرکت من در مجموعه ی زائرین خاک خونین شلمچه، برای بزرگداشت یاد و نام شهیدان عزیز و مردان بزرگی است که با خون خود، با جهاد و همت خود و با عزم و اراده ی خود نام شلمچه، خرمشهر، خوزستان و ایران را در تاریخ بلند کردند...

جوانان عزیز! مردان و زنان! در هر کجا که هستید و این سخن را می شنوید یا بعدا خواهید شنید، بدانید یک کشور و یک ملت، بالاترین سرمایه اش همت و عزم وایمان جوانان آن کشور است؛ ایمان همراه با اراده ی قوی، ایمان همراه با تصمیم و ایمان همراه با روشن بینی همان چیزی که این کشور و این ملت را حفظ کرده است همین ایمان است...

من این سرزمین را یک سرزمین مقدس می دانم. این جا نقطه ای است که ملائکه الهی که شاهد فداکاری مخلصانه این شهدای عزیز بودند،به این جا تبرک می جویند. این جا متعلق به هر کسی است که دلش برای اسلام و قرآن می تپد. این جا متعلق به همه ی ملت ایران است. دلهای همه ملت ایران متوجه به این نقطه، این بیابان و همه این مناطقی است که شاهد فداکاری های جوانها بوده است. شما که این جا را گرامی می دارید، کارخوبی می کنید. آمدن شما واحترام به این نقطه بسیار به جا و کار صحیحی است.

بنده هم می خواستم به ارواح طیبه شهیدان و به نفس های معطر جوانان مومن، تبرک بجویم و به این عزیزان احترام کنم؛ من هم آمدم در جمع شما شرکت کنم.»

گفته های ایشان بر آتش تنور "راهیان نور" دمید و بر سفرهای آن سال به سال افزوده شد .

شوخی های رزمندگان ، گرسنگی ها ، تشنگی ها، فضای شبهای عملیات ، نمازشبها ، دیدن یاران در حال شهادت ، پریدن سرها  ، قطع شدن دستها و پاها ، رفتن تانک بر پیکر شهدا از جمله مهمترین خاطراتی بود که روایتگران جنگ بدان اشاره می کردند؛ در این میان مسائل مربوط به حاشیه های دفاع هشت ساله و اطلاعات جامع در مورد عملیات ها ، زمان و مکان آنها و میزان همکاری گسترده کشورهای مختلف با رژیم بعث کمتر مورد توجه روایتگران قرار می گرفت.

از طرفی هرسال بر تعداد سفرها اضافه شده و این خود لزوم سازماندهی و ایجاد امکانات لازم کاروانیان و تجدید نظر در امر روایتگری را مشخص می کرد. از سوی دیگر تعداد روایتگرانی که در جبهه های جنوب حاضر می شدند نیز کفاف این جمعیت مشتاق را نمی داد ؛ لذا گروههای روایتگر به فکر آموزش روایتگری افتاده تا آموزش دیده ها و مستعدین این امر را همراه کاروانها بفرستند. "حاج عبدالله ضابط " از اولین کسانی بود که تلاش فراوانی را صورت داد و توانست عده ای از طلاب را دور هم جمع کند و ایشان را به این امر ترغیب نماید ؛ با گسترش این فعالیت ها بود که ایشان ضرورت تشکیل موسسسه ای با عنوان" گروه تفحص شهدا" را حس نمود .با شکل گیری این موسسه آموزش طلاب مشتاق روایتگری نظم خاصی یافت و اکنون شاهد حضور طلاب جوان بسیاری در امر روایتگری هستیم. موسسه ای که بعد از شهادت "حاج عبدالله ضابط" در یک سفر تبلیغی به شهرستان بابل، با نام ایشان عجین شده است . موسسه ای که امروز آنرا "روایت سیره شهدا " می نامند. بنیاد حفظ و نشر ارزشهای دفاع مقدس و سازمان بسیج دانشجویی نیز دانشجویان مستعد را آموزش داده و در امر روایتگری از وجودشان استفاده بردند.

شاید باشند عده ای که این امر را نپسندند و بدان خرده گیرند؛ یکی از دلایل آنها این است که آنانکه آن روزها را حس نکرده اند، نمی توانند روایتگر روزهای سخت باشند و حق مطلب را ادا کنند. شاید این گفته از یک سو درست باشد که این نیز جای شبهه دارد؛ زیرا عده زیادی از ایشان در بیان خاطرات به روزتر و قوی تر عمل می کنند؛ با نگاه دیگر باید گفت این فقط خاطرات شهدا نیست که می بایست در شریان حیاتی جامعه جریان یابد بلکه باید به "اندیشه سرخ" شهیدان اهتمام ورزید و آن را در جامعه منتشر کرد؛ هر چند خاطرات در برانگیختن احساسات پاک مخاطب مفید و آنرا آماده ی دریافت تفکر حق می نماید، اما از آنطرف باید اندیشه های پاک شهدا در ضمیر آنها بنشیند.

طلاب و دانشجویان جوان "راویان اندیشه های سرخ" اند. طلاب همانگونه گه بعد از گذشت 1400 سال، راوی کربلای حسین اند و تفکر یاران حسین را باز می گویند، امروز بر آن شدند که جوانان عصر خویش را با یاران دیگر حسین (علیه السلام) که در دفاع مقدس به او "لبیک" گفتند، آشنا کنند. دانشجویان نیز با دوستان خود "سر ماندگاری" آن اندیشه ها را بیان می دارند و ایشان همان "تابعین"صدر اسلامند که رسول خدا را ندیده اند،اما با دیدن اصحاب رسول خدا، خاطرات آن وجود نازنین را می گویند.

4.مزار شهدای هویزه - 1382

سرخی شفق در اطراف مزار بسیار زیباست . خورشید در خون خود می غلطد و دانشجوی راوی، پرده نقاله خوانی را جمع کرده و در حالیکه خسته است به سمت سوله های اطراف مزار میرود تا کمی بیاساید...